Tuesday, November 6, 2007

روزمرگی ,شب مرگی ,این خانه از پای بست ویران است


حسی عجیب ,جنون , تشنگی ,گرما ,کلافگی ,همه چیزبرای یک سوزش شیرین
چهار دیواری ,تنهایی ,نیاز ,ضربان فلب ,لحظه نهایی.... , آخخخخ خدا راحت شدم
فانتزی ,فکر ,خیال ,تنوع ,فشار ,با تمام وجود چیزی رو خواستن..... ,حسرت جونم ,حسرت
زن ,بوی زن ,صدای زن ,بدن زن ,گرمای زن ,حافظه بلند مدت... ,هههه
فاحشه ,هرزه ,خراب ,پتیاره ,همه جایی.... ,هههه , ارزش والای زن
همجنس باز ,همجنس گرا ,گی ,لزبین ,بچه خوشگل..... ,داداش این حریم خصوصی متری چنده
پارک دانشجو ,زیر پل کریم خان ,سه شنبه ساعت 8 رسنوران جام جم
جامعه اسلامی ,دموکراسی ,مردم دین دار ,"ما تو ایران همجنس باز نداریم" ,دانشگاه کلومبیا
ترانس سکشوال ,نراتس جندر ,دو جنسه.... ,توهم داداش ,شایعه است
تغییر جنسیت ,وام دولتی ,ژست روشنفکری ,مملکت آزاد... ,دیگه چی میخوای
دخترانه ,پسرانه ,مردانه ,زنانه...,ای بابا خدا مرگم بده
پرده بکارت ,عمل ترمیمی بدون عوارض جانبی ,شب زفاف ,دستمال قرمز....., الههههی شکر
مردهای با غیرت ,مکان خانوادگی ,زن های چشم و گوش بسته.... ,ههه دل خوش سیری چنده
دختر آفتاب مهتاب ندیده ,چادر نماز گل گلی ,عقده های جنسی ,مبارک ایشا الله
دزدی ,تجاوز ,قتل.....,خواهر حجابت درست کن
حماقت ,مردم کوچه و بازار ,جامعه سنتی.... ,ببخشید جناب آخر خط کجاست
قرن 21 ,انرژی هسته ای ,سیاست های کلان.... ,هههههه ,15 سانت بلاتکلیف
خانه عفاف ,کار دولتی ,بدنه سالم ,تر و تمیزعین یه خانم دکتر ,برو حالش ببر
یک شاخه نبات ,عقد دایم ,صیغه موقت ,صیغه 99 ساله..... ,هر دم از این باغ سری میرسد
سگ ماده ,سگ نر ,توله سگ ,مثل سگ ,پدر سگ ,سگ






Tuesday, September 25, 2007

روزمرگی , مهر 86 , شرمنده داداش آتیش داری ؟




خوشبختی یا سعی برای خوشبخت بودن یا به نظر خوشبخت رسیدن
از حقیقت فرار کردن , دو رویی , فکرکردن های ممتد اما سطحی
سال 1363 , سال 1386 هنوز بدون هیچ , شاید در جستجو
شب ها قبل از خواب فکر کردن ها , بی خوابی , به دستشویی پناه بردن
قبض موبایل , قبض تلفن , کرایه خانه , حاضر نبودن پول پیش
احمق بودن , دیگران را احمق فرض کردن , بشکن کلفتی
قلیان , بی کاری , وقت خالی , پایه بودن , تخمه شکستن
رفاقت , حفظ ظاهر , ذغال خوب , داداش 1350 تومن ما رو نمی خوای بدی ؟
تخم مرغ , دانشجو , در هم مالیدن , مکان بازی
دوست دختر خوب , یک عشق واقعی , 4 کیلو لاغر شدن , فحش خار ومادر
موزیک , جاده خوشبختی , کیوسک
عاقل و منطقی جلوه دادن , احساسات پاک , منافع کوتاه مدت , فقط و فقط و فقط من
شب ها قبل از خواب تلفن حرف زدن , صبح ها ناشتا صبح بخیر گفتن , راستی 5 شنبه خونه خالیه ها
بوسه صبح گاهی , بوی خوش بدن اون , حافظه بلند مدت , ههه زکی ! , جا خیس و بچه نیست
خیابون گردی , تلویزیون , مصاحبه با خارجی ها , مناظره با همه دنیا , عطرخوش تریاک
آبجو دست ساز , 23 سالگی , تفریحات سالم , فاز منفی , جامعه در حال گذار
ماه رمضان , ماه خدا , تمرین نورانی بودن , دهان هایی با بوی لجن
بحث سیاسی , اختلاف طبقاتی , 3 تا صفر هزاری رو پاک کردن , سریال های ماه رمضان
خوشحال نبودن , خوشحالی نکردن , دوست دختر جدید , قصه تکراری
مغز های کوچیک , روزمرگی , لباس های نو , میدونی چیه داداش ؟! باس فازشو بگیری
بوی سگ , صدای سگ , عرق سگی , خود سگ , پارس سگ , سگ


Saturday, August 25, 2007

روزمرگی وخودروی ون سبز رنگ


امروز صبح بعد از یک سفر بسیار مایوس کننده به شمال از خواب پاشدم و درست مثل همیشه دوش گرفتم ، فرنی دست پخت مادر بزرگ رو تند تند ریختم تو دهنم ، ساعت رو نگاه کردم و با عجله از در خونه خارج شدم ، سوار تاکسی شدم تا زودتر برسم به محل کار و یک روز معمولی دیگه رو شروع کنم..... ، معمولی بودن برای تک تک ما تبدیل شده به یک سنت که بدون یک ذره تردید هر روز تکرارش میکنیم ، یکی از این عناصر معمولی اما تقریبا جدید در زندگی شهری مردم ایران خودروهای ون سبز رنگی هستند که شیشه دودی دارند و عبارت "گشت ارشاد" ( یعنی کسانی که نمیگذارند ما به جهنم برویم ) روی اون حک شده ، دو نفر مرد با چهره های احمقانه متعلق به دهه 60 ملبس به لباس نظامی ست شده با رنگ ماشین پشت رل اون نشستند که با وجود چهره منحوس اکثر مواقع یک نیشخند کریه هم روی صورتشونه ، که آدم رو یاد شب اول قبر ذکر شده تو نوشته های بسیار شدید قابل استناد بعضی از منا بع دینی میندازه.....!!!!!! توی ردیف عقب هم یک خانوم به غایت زشت که چندین سال جایزه ملکه کراهت رو تونسته کسب کنه با یک چادر سیاه و صد البته ساق بند و پا بند و صورت بند و هر چیزه دیگه ای که باعث بشه ما توفیق دید انداختن به بدن پشمالو و احتمالا پر ازجوش خانوم رو نداشته باشیم نشسته و به فکر اینه که امروز با به دام انداختن چند تا از این بد حجاب های لعنتی جامعه رو پاک کنه و یک لقمه نون هم برای توله های روی پدر ندیدش جور کنه ، شب هم لابد خدا رو به خاطر این زندگی ننگین شکر کنه و اون هم مثل من و شما یک زندکی معمولی اما به سبک خاص خودش رو ادامه بده ، مطمنن اگر برای مردم جاهای دیگه دنیا تعریف کنید همچین عنصری با این وظیفه توی مملکت ما هست ، اون رو به عنوان "عجیب اما واقعی" توی مجله های محلیشون چاپ میکنن....! اما نکته جالب اینجاس که این چیزهای خیلی عجیب کم کم واسه ما دارند میشن عین "صندوق صدقات" ( تکدی گری کاملا مکانیزه دولتی ) ، اصلا وجود اون ها انگار الزامیست و بسیار عادی همیشه بوده اند و بعد از این هم هستند... حالا یک کم رعایت میکنیم خوب....هان ؟!!! ول کن آقا... زندگیتو بکن.... ی ی ! آقا من همین کنار پیاده میشم , چه قدر شد ؟! 300 تومن ؟!!! ، دیروز که 250 بود ؟!!! ، باشه حاجی شمام بکن تو ما تحت ما ، اونجا که خودرو ون با 3 سرنشین جا میشه ، حتما 50 تومن اضافه شمام جا میشه !!!!! "صدای زوزه سگ از دور دست" وققققق

Saturday, August 18, 2007

اولین غرغر کردن من بعد از مدتی طولانی

بعد از یک مدت طولانی بلاگر نبودن و اصطلاحا با صدای بلند فکر نکردن, از امروز عصر ساعت 19:09 تصمیم گرفتم یک بار دیگه شروع کنم به نوشتن در مورد هر چیزی که دلم بخواد ,می خوام نظر بدم , داستان بنویسم , بحث کنم و با خودم در مورد همه چیز و همه کس کلنجار برم و میخوام همه بدونن که من هستم و من هم مثل همه آدم های دنیا فکر میکنم و عقاید خاص خودم رو دارم. احساس میکنم روز به روز دیدم نسبت به جامعه داره منفی تر میشه ,به نظرم اکثر اتفاقایی که داره دور و برمون روی میده مثل یک چراغ چشمک زن دارن به ما آینده مبهمی رو هشدار میدن , از ایست بازرسی سه راه ضرابخانه گرفته تا گشت ارشاد میدان هفت تیر ؛ از دروغ های پی در پی من به اطرافیانم تا بسته شدن روزنامه شرق به دلیل مصاحبه با یک شخصیت برجسته اجتماعی در مورد مسایل سیاسی که بر حسب اتفاق صفت نا بخشودنی همجنسگرا بودن رو پشت سرش حمل میکنه !!!! همه و همه و همه دارند هشدار می دهند وقوع یک حالت تهوع نا گهانی در من رو وقتی به دروغ های "او" پشت سیم تلفن گوش میکنم